عمل راست باز، پاکبازی، مقابل دغل بازی، مقابل تزویر و دغل، صداقت و دیانت و راستی و نمک حلالی، (ناظم الاطباء) : نداریم بر پردۀ کج بسیچ بجز راست بازی ندانیم هیچ، نظامی، چند سالم یتاقداری کرد راست بازی و راستکاری کرد، نظامی، بسی کردند مردان چاره سازی ندیدند از یکی زن راست بازی، نظامی، ، عمل کردن براستی، کار کردن دور از کجی و انحراف: تا کج نبود کمان غازی از تیر مجوی راست بازی، نظامی
عمل راست باز، پاکبازی، مقابل دغل بازی، مقابل تزویر و دغل، صداقت و دیانت و راستی و نمک حلالی، (ناظم الاطباء) : نداریم بر پردۀ کج بسیچ بجز راست بازی ندانیم هیچ، نظامی، چند سالم یتاقداری کرد راست بازی و راستکاری کرد، نظامی، بسی کردند مردان چاره سازی ندیدند از یکی زن راست بازی، نظامی، ، عمل کردن براستی، کار کردن دور از کجی و انحراف: تا کج نبود کمان غازی از تیر مجوی راست بازی، نظامی
حقیقی. واقعی. و القولنج بالحقیقه هو اسم لما کان السبب فیه بالامعاء الغلاظ قولون... و ان کان فی الامعاء الدقاق فالاسم المخصوص به بحسب المتعارف الصحیح. (قانون ابن سینا ص 232) : و کیلوس اندر جگر پخته شود و غذا راستینی شود و غذاء راستینی خون است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). نضج راستینی جز دلیل سلامت نباشد و هر وقت که اثر نضج راستینی پدید آید بدان مقدار اندر بیماری امیدواری پدید آید و هرگز نشان نضج راستینی با نشانهای مرگ بیک جا نباشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و بدین سبب قولنج راستینی آن را گویند که در این روده [قولون افتد وقولنج راستینی پنج نوعست... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
حقیقی. واقعی. و القولنج بالحقیقه هو اسم لما کان السبب فیه بالامعاء الغلاظ قولون... و ان کان فی الامعاء الدقاق فالاسم المخصوص به بحسب المتعارف الصحیح. (قانون ابن سینا ص 232) : و کیلوس اندر جگر پخته شود و غذا راستینی شود و غذاء راستینی خون است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). نضج راستینی جز دلیل سلامت نباشد و هر وقت که اثر نضج راستینی پدید آید بدان مقدار اندر بیماری امیدواری پدید آید و هرگز نشان نضج راستینی با نشانهای مرگ بیک جا نباشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و بدین سبب قولنج راستینی آن را گویند که در این روده [قولون افتد وقولنج راستینی پنج نوعست... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
مقابل کژبین، مقابل کج بین، مقابل احول و دوبین و کاژولوچ: مر مرا آن ده که بستانی همان گاه چونی کور و گاهی راست بین، ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 327)، ، که بدرستی بنگرد، که راست بیند، که حقیقت بیند، مقابل خطابین، مقابل نادرست بین، منصف مزاج و ناطرفدار و عادل، (آنندراج)، کسی که در چیزی بطور حقیقت بنگرد بدون ملاحظۀ جانبداری، حقیقت بین، (ناظم الاطباء) : خطا بینند ار این هر پنجگانه توانی راست بین شان کرد یا نه، ریاضت کش مر این را راست بین کن پس آنگاهی گمانت را یقین کن، چو اینها راست بین گردند زآن پس ترا سرمایه این اندر جهان بس، ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 525)
مقابل کژبین، مقابل کج بین، مقابل احول و دوبین و کاژولوچ: مر مرا آن ده که بستانی همان گاه چونی کور و گاهی راست بین، ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 327)، ، که بدرستی بنگرد، که راست بیند، که حقیقت بیند، مقابل خطابین، مقابل نادرست بین، منصف مزاج و ناطرفدار و عادل، (آنندراج)، کسی که در چیزی بطور حقیقت بنگرد بدون ملاحظۀ جانبداری، حقیقت بین، (ناظم الاطباء) : خطا بینند ار این هر پنجگانه توانی راست بین شان کرد یا نه، ریاضت کش مر این را راست بین کن پس آنگاهی گمانت را یقین کن، چو اینها راست بین گردند زآن پس ترا سرمایه این اندر جهان بس، ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 525)