جدول جو
جدول جو

معنی راست بینی - جستجوی لغت در جدول جو

راست بینی
عمل راست بین، مقابل کج بینی، مقابل خطابینی، درست بینی، حقیقت بینی، و رجوع به راست بین و کج بینی شود
لغت نامه دهخدا
راست بینی
حقیقت بینی
تصویری از راست بینی
تصویر راست بینی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راست بین
تصویر راست بین
مقابل کجبین، کسی که چشمش راست و درست می بیند، مقابل خطابین، آنکه حقیقت را می بیند، طرف دار حق و حقیقت، حقیقت بین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست آیین
تصویر راست آیین
آنکه راستی را پیشه و آیین خود ساخته، کسی که بر آیین راستی است
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
بیان کننده براستی. راستگو. صادق القول. راست گفتار:
وصف تو آن است کز زبان توگفتم
من بمیان ترجمان راست بیانم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
عمل راست باز، پاکبازی، مقابل دغل بازی، مقابل تزویر و دغل، صداقت و دیانت و راستی و نمک حلالی، (ناظم الاطباء) :
نداریم بر پردۀ کج بسیچ
بجز راست بازی ندانیم هیچ،
نظامی،
چند سالم یتاقداری کرد
راست بازی و راستکاری کرد،
نظامی،
بسی کردند مردان چاره سازی
ندیدند از یکی زن راست بازی،
نظامی،
، عمل کردن براستی، کار کردن دور از کجی و انحراف:
تا کج نبود کمان غازی
از تیر مجوی راست بازی،
نظامی
لغت نامه دهخدا
حالت راست دین، پاکدینی، و رجوع به راست دین شود
لغت نامه دهخدا
حقیقی. واقعی. و القولنج بالحقیقه هو اسم لما کان السبب فیه بالامعاء الغلاظ قولون... و ان کان فی الامعاء الدقاق فالاسم المخصوص به بحسب المتعارف الصحیح. (قانون ابن سینا ص 232) : و کیلوس اندر جگر پخته شود و غذا راستینی شود و غذاء راستینی خون است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). نضج راستینی جز دلیل سلامت نباشد و هر وقت که اثر نضج راستینی پدید آید بدان مقدار اندر بیماری امیدواری پدید آید و هرگز نشان نضج راستینی با نشانهای مرگ بیک جا نباشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و بدین سبب قولنج راستینی آن را گویند که در این روده [قولون افتد وقولنج راستینی پنج نوعست... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
حنیف، (منتهی الارب)، پاکدین، فرهودی
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ کَ / کِ دَ / دِ)
مقابل کژبین، مقابل کج بین، مقابل احول و دوبین و کاژولوچ:
مر مرا آن ده که بستانی همان
گاه چونی کور و گاهی راست بین،
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 327)،
، که بدرستی بنگرد، که راست بیند، که حقیقت بیند، مقابل خطابین، مقابل نادرست بین، منصف مزاج و ناطرفدار و عادل، (آنندراج)، کسی که در چیزی بطور حقیقت بنگرد بدون ملاحظۀ جانبداری، حقیقت بین، (ناظم الاطباء) :
خطا بینند ار این هر پنجگانه
توانی راست بین شان کرد یا نه،
ریاضت کش مر این را راست بین کن
پس آنگاهی گمانت را یقین کن،
چو اینها راست بین گردند زآن پس
ترا سرمایه این اندر جهان بس،
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 525)
لغت نامه دهخدا
که آیین راست دارد، که بر آیین راستی است، که راستی پیشه و آیین دارد:
پیاده که او راست آیین شود
نگونسار گردد چو فرزین شود،
نظامی (اقبالنامه ص 148)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
قسط. عمل راست بخش. بخش کردن بتساوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پست بینی
تصویر پست بینی
کوتاه بینی آنکه بینی کوتاه دارد مقابل بلند بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست بیان
تصویر راست بیان
راستگو، راست گفتار
فرهنگ لغت هوشیار
راست دست ساده بی ریا:) حرف راست حسینی نمیزد . (، مقامی است در موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست بین
تصویر راست بین
حقیقت بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست بین
تصویر راست بین
حقیقت بین
فرهنگ فارسی معین
به حقیقت پیوستن موضوعی، درست در آمدن، درست بودن خبری، برخاستن
فرهنگ گویش مازندرانی
آسوده بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
بلند شدن، قیام کردن
فرهنگ گویش مازندرانی